• ۸ اردیبهشت ۱۳۵۸ در تهران بدنیا آمد.
  • پدرش وکیل پایه یک دادگستری است و دو خواهر و یک برادر دارد.
  • بهرام کوچکترین فرزند خانواده است و برادرش و یکی از خواهرانش پزشک هستند.
  • دانش آموخته کارشناسی مدیریت بازرگانی از دانشگاه آزاد اسلامی است.
  • در سال ۱۳۷۸ برای آموختن بازیگری به یکی از آموزشگاههای آزاد مربوط به این رشته رفت و در همان سال برای بازی در «شور عشق» به کارگردانی نادر مقدس انتخاب شد.
  • هنگامی که با «شورعشق» وارد سینما شد، بازیگری برایش فقط حکم تفریح و کنجکاوی را داشت.
  • توصیف بازی در «شورعشق» برایش سخت است. “یک بچه ۲۰ ساله بی ادعا، با کمترین اطلاع درباره بازیگری و سینما و مناسبات آن که اولین فیلمش را بازی می کند. لذت گاز زدن همان سیب بهشتی بود، همان گناه اول”.
  • در سال ۸۲ از سوی سازمان ملی جوانان به عنوان جوان برتر سال انتخاب شد.
  • شایعه شده که در پی گرفتن گوایهنامه قایق سواری است.
  • اگر یک روز خبردار شدید که رادان همه دارو ندارش را فروخته و یک قایق خریده و الان هم در یک جزیره زندگی میکند، تعجب نکنید. آرزوهای این جوان شدیدا عجیب و غریب است.
  • خیلی ها اعتقاد دارند که کارنامه بازیگری پرفراز و نشیبی دارد و کیفیت فیلمهایش مثل یک منحنی سینوسی مدام در حال نوسان است.
  • همیشه ترجیح میدهد به جای سه دست لباس معمولی، یک لباس مارکدار با کیفیت و دوخت بهتر بخرد.
  • علاقه زیادی به فرهنگ شناسی دارد و همچنین آنچه در سر آدمها میگذرد.
  • تاکنون دو بار در مقابل فیلم مسعود کیمیایی قرار گرفته، ابتدا در «سربازهای جمعه» و بعد هم در «حکم»
  • در مورد حضور در «سربازهای جمعه» می گوید: «همزمان صحبت دو فیلم بود». «سربازهای جمعه» به کارگردانی کیمیایی و فیلمی که فرح بخش میخواست بسازد ( کما) در دو تلی که با خودم داشتم فیلم کیمیایی را انتخاب کردم.
  • اتفاقات ناخوشایند سال ۸۶ تمامی نداشت. توقیف «سنتوری» و سپس پخش سی دی های آن بصورت غیر مجاز، توقف فیلم «کارناوال مرگ»، عدم توقیف «چهار انگشتی» در گیشه و تعطیل شدن فیلمبرداری فیلم «تردید»و… اما با این حال او با روحیه مثال زدنی به سال ۱۳۸۷ قدم گذاشت.
  • لحظه تحویل ۱۳۸۷ سر سفره هفت سین مجتمع کهریزک حضور یافت و درکنار بیماران و سالمندان مقیم این مجتمع، سال ۸۷ را آغاز نمود.
  • حالا دیگر حوصله سفر تنهایی را ندارد. ولی وقتی ۱۸-۱۹ ساله بود، بارو بندیلش را یکهو می بست و راه می افتاد. می گوید: “فکرش را بکنید ۳ روز در یک جنگل بی نام و نشان بچرخی، هیزم جمع کنی و آتش به پا کنی و بپایی که شب آتش خاموش نشود که مبادا گرگ پاره ات کند و صبح با صدای گاوهای محلی بیدار شوی”
  • یک بار تنهایی به اروپا سفر کرد. قصدش این بود که به آلمان برود… باقی ماجرا را از زبان خودش بشنوید: » ابتدا قصدم این بود که به آلمان بروم، اما با خودم گفتم حالا که تا اینجا آمده ام یک سر هم بروم فرانسه، بعد رفتم اسپانیا، بعد هلند و…»
  • مدتها سیگار می کشید ( از ۱۵ تا ۲۷ سالگی)، اما حالا از دود سیگار هم حالش به هم می خورد.
  • برای بازی در فیلم «آواز قو» جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را از اولین جشنواره فیلمهای خانوادگی ارومیه دریافت کرد و آن را به یکی از دوستانش بخشید.
  • پس از «آواز قو» که فیلم چهارمش بود بسیار محتاط عمل نمود و حدود یک سال کار نکرد، چرا که به این نتیجه رسیده بود که فرصتی برای اشتباه کردن ندارد.
  • یکی از آرزوهایش یک سفر دریایی دور و دراز است که شروعش از جایی مثل هند یا تایلند باشد.
  • بعضی از فیلمهایی که در آنها حضور داشته از شدت پیش پا افتادگی و بی ارزشی، زبانزد هستند. از جمله این فیلمها میتوان «شور عشق» ( نادر مقدس)، «آبی» ( حمید لبخنده)، «ساقی» ( محمد رضا اعلامی) و «ازدواج صورتی» (منوچهر مصیری) را نام برد.
  • در آثار او فیلم های با ارزشی هم به چشم میخورد که کارگردانهای مطرحی داشته اند و یا اینکه اگر از کارگردانان مطرحی برخوردار نبوده اند اما میتوان گفت که حاصل کار فیلم خوبی بوده است، «گاو خونی» ( بهروز افخمی)، «گیلانه» ( رخشان بنی اعتماد)، «سربازهای جمعه» و «حکم» ( مسعود کیمیایی)، «تقاطع» ( ابولحسن داوودی)، «سنتوری» ( داریوش مهرجویی) از آن جمله اند.
  • معتقد است که هر سنی زیبایی های خاص خودش را دارد.
  • وقتی نقش و فیلمنامه را دوست نداشته باشد دیگر برایش فرقی نمیکند که کارگردان چه کسی است و به همین دلیل هم دوبار دو پیشنهاد دو فیلم ساز معتبر را برای بازی رد کرد، در حالیکه به گفته خودش همیشه دوست داشته در فیلمهایش بازی کند.
  • برای جلوی دوربین معمولا طیف آبی و طیف کرم تا قهوه ای را ترجیح میدهد و با پیراهن مردانه و شلوار جین راحت تر است.
  • در میانه فیلمبرداری «رستگاری در هشت و بیست دقیقه» بود که بخاطر نمایش «گاو خونی» در جشنواره کن به فرانسه رفت.
  • هفته ای ۱۰ ساعت ورزش میکند که بیشتر شامل فیتنس میشود، اما اگر وقت پیدا کند به تنیس نیز می پردازد و البته پیاده روی و شنا را هم دوست دارد.
  • در فیلم «کما» قرار بود نقش پسر پول دار را بازی کند که قسمت محمد رضا گلزار شد.
  • شش ماه یا یک سال کار می کند و بعد می گوید: «آقا من را ۲ ماه بطور کامل فراموش کنید»
  • پیشترها استایلیت داشت و در مورد نحوه نحوه لباس پوشیدن و عکس گرفتن با وی مشورت میکرد و او عکاسی ها را برایش کارگردانی می نمود.
  • دوست دارد آدم قابل اتکایی باشد و معتقد است که از ۲۴-۲۵ سالگی به بعد، جامعه روی آدم حساب باز می کند.
  • فیلمنامه های پیمان معادی را خیلی دوست دارد.
  • معتقد است باید هدف را انتخاب کنی و بعد مستقیم به سمتش بروی و آنرا به چنگ بیاوری.
  • «رز زرد » را بخاطر مسایل مالی و اینکه مدت یک سال در هیچ فیلمی حضور نداشت، کارکرد. البته فکر میکرد فیلم خوبی می شود که نشد و به گفته خودش در میان فیلم هایی که بازی کرده است کمتر از همه دوستش دارد.
  • بعد از «رز زرد» شش ماه فیلمنامه ها را رد می کرد تا اینکه «عطش» پیشنهاد شد و فقط به خاطر رفاقت با حسین فرحبخش بازی در آن را پذیرفت.
  • وقتی صحبت از بازیگر مرد میشود، قبل از هر کس به یاد تام کروز می افتد.
  • مشغول بازی در «عطش» بود که رابطه اش با بهروز افخمی شکل گرفت و متعاقب آن در «گاوخونی» بازی کرد.
  • عده ای معتقدند بهروز افخمی با شیوه خاص روایتش در «گاو خونی» و نشان ندادن چهره رادان در بیشتر زمان فیلم، بزرگترین خدمت را به او کرده است. وقتی رادان در بخش اعظم این فیلم مجبور شد تنها دیالوگ بگوید، یاد گرفت که به جز چهره از فاکتورهای دیگری هم برای درخشش در سینما استفاده کند، چیزی که تا قبل از آن کمتر مورد توجه وی قرار گرفته بود.
  • بعد از «گاو خونی» باز هم بی وقفه کار کرد و اشتهای سیری ناپذیرش برای حضور در فیلمهای متفاوت او را به «شمعی در باد» رساند.
  • دو ماه بعد از «شمعی در باد» در «ننه گیلانه» حضور یافت و با رخشان بنی اعتماد که از او بعنوان کارگردان محبوبش یاد می کند همکاری کرد.
  • سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد به خاطر بازی در فیلم «شمعی در باد» بر شانه های بهرام رادان نشست و او در بیست و دومین جشنواره فیلم فجر به آرزوی خود رسید.
  • دو سال بعد دومین سیمرغ را برای ایفای نقش علی سنتوری در فیلم «سنتوری» داریوش مهرجویی به خود اختصاص داد و یکبار دیگر بعنوان بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر دست یافت.
  • در «سنتوری» فرصتی فوق العاده برای نشان دادن قابلیت های خود یافت، چرا که این فیلم هم مانند «پری»، «سارا»، «لیلا»، «بمانی» و…جزء کارهای شخصیت محور داریوش مهرجویی بود.
  • بعد از ایفای نقش در «سنتوری» عنوان کرد: «فکر نمی کنم که عاشق سنتور شده باشم، اما یقین دارم که سنتور نواخته شده در سنتوری با تمام سنتورهایی که در عمرم شنید هام فرق داشت».
  • بسیاری اعتقاد دارند که بهرام رادان می تواند یک عمر با «سنتور» بخاطر آورده شود، درست مثل حکایت شکیبایی و «هامون». جالب اینکه هر دو فیلم یاد شده از ساخته های مهرجویی هستند.
  • ترجیح می دهد هر روز یک نوع لباس بپوشد، یک روز لباس روشن، یک روز جین، یک روز رسمی و مردانه…
  • او به تازگی ۳۰ ساله شده است، یک بازیگر مطرح ۳۰ ساله. اما … «یک مهندس شسته رفته که صبح ادکلن میزند به خودش، پیراهن سفید اتو کشیده اش را تن می کند و یک عینک طبی شیک میزند و می رود سر کارش. احتمالا یک معمار خیلی مرتب و منظم. در ۲۵ سالگی ازدواج کرده و الان در ۳۰ سالگی دو تا دختر کوچولو هم دارد» این تصوری است که بهرام رادان در دوران دبیرستان از خودش در ۳۰ سالگی داشت.
  • قرار بود در «دعوت» به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا حضور داشته باشد، اما فیلم زنانه بود و برای رادان نقش مناسبی وجود نداشت. رادان دوست دارد نقشهای چالش بر انگیز و متفاوتی بازی کند و «دعوت» نقشی نداشت که چالش برانگیز باشد…
  • قصد دارد زمستان امسال به یک سفر خوب برود، چون آغاز سال ۲۰۱۰ خواهد بود و او از این عدد خوشش می آید.
  • قضاوت در مورد تعداد فیلمهایش در جشنواره فجر سال جاری هنوز زود است، اما تا اینجای کار برای امسال با فیلم «راه آبی ابریشم» در جشنواره حضور خواهد داشت.
  • تا اوایل تابستان به بازی در «راه آبی ابریشم» مشغول خواهد بود.

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati