یارو توی یه مانور از هواپیما با چتر میپره پایین؛ چترش باز نمیشه. میگه: حالا خدا رو شکر مانوره!
-----------------------------------
می خواستن یه نفر رو شکنجه روحی بدن... نه بابا فکر بد نکنید! میندازنش تو یک اتاق گرد، میگن برو یه گوشه بشین!
----------------------------------
غضنفر سر مرز یه عراقیه رو اسیر میگیره. همینجور كه داشته میبردش، یه دفعه یه خمپاره میخوره بغلشون، دست عراقیه كنده میشه. عراقیه میگه: بذار من این دستمو بندازم تو كشور خودم. غضنفر دلش میسوزه، میگه باشه. یه كم دیگه میرن، دوباره یه خمپاره میخوره بغلشون، اون یكی دست عراقیه هم كنده میشه. باز عراقیه میگه بگذار من این دستم رو هم بندازم تو وطن خودم. غضنفر هم میگه باشه. بعد یه تركش دیگه میخوره پای عراقیه هم كنده میشه، ورش میداره میندازه اونور مرز. غضنفر میبینه دیگه چیزی از این بابا نمونده که با خودش ببره، تفنگ رو میذاره رو شقیقه یارو میگه: هوی! فكر نكن من نمیفهمم. كمكم داری فرار میكنیها!
--------------------------------
بچه اصفهانیه نمره بیست میگیره. باباهه میزنه تو گوشش و میگه : آخه بچهی نفهم، توکه با 10 هم قبول میشدی؛ لازم بود این همه خودکار مصرف کنی؟!
دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگها بحث مىکرد. معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد، زیرا با وجود این که پستاندار عظیمالجثهاى است، امّا حلق بسیار کوچکى دارد.
دختر پرسید: پس چطور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمىتواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.
دختر گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مىپرسم.
معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر گفت: اونوقت شما ازش بپرسید.
--------------------------------------------
غضنفر رفته بوده چتربازی. موقع پرش از هواپیما، فرمانده بهش میگه: وقتی پریدی بیرون دکمه سبز میزنی چترت باز میشه. یک درصد اگر باز نشد، دگمه قرمز رو میزنی که حتما چترت باز میشه. بعد وقتی رسیدی پایین یک جیپ هم پایین منتظرته که میبردت پادگان. حالا بپر. غضنفر میپره، دگمه سبز رو میزنه، چتر باز نمیشه. دگمه قرمز رو میزنه چتر باز نمیشه. میگه اگه شانس ماست، تا برسم پایین جیپ هم رفته!
--------------------------------------------
زن پا شد بره دستشویی. شوهرش پرسید: کجا میری؟
زنش گفت: میرم دستشویی.
یارو غیرتی شد، دست زن رو گرفت گفت: نمیخواد، خودم میرم!
--------------------------------------------
۲ تا اصفهانی شرط بندی میکنن برن زیر آب، هر کدوم زودتر اومد بالا ناهار بده. هنوز که هنوزه جسدشونم پیدا نشده!
0 دیدگاه